از عصر قاجار و در پی شکستهای ایران در جنگ با روسیه، نیاز به آموزش احساس شد. اعزام محصل به خارج، مجوز فعالیت مدارس خارجی با محوریت مدارس میسیونری، تاسیس دارالفنون، تاسیس مدرسه علوم سیاسی، شکلگیری نهضت مدرسه سازی در آستانه جنبش مشروطه، قانون تاسیس وزارت معارف و تصویب قانون اساسی معارف از جمله تلاشها برای تاسیس نهاد آموزشی نوین در ایران بود.
نسیمآنلاین: مشکلات نظام آموزش ما معمولا ریشههایی دارند که کمتر مورد توجه قرار میگیرد. از ابتدای ورود امر آموزش مدرن به کشور، تاسیس مدارس از تنوع و تکثر زیادی برخوردار بود که بررسی هر کدام از این مدارس و حتی رویکردهای آموزشی جای بحث مستقل دارند. در این مصاحبه برای بازکاوی تاریخ دقیق و عمیق آموزش در ایران و بررسی جوانب مختلف آن به سراغ رحیم روحبخش مسئول مرکز اسناد و کتابخانه شورای عالی آموزش و پرورش رفتیم. متن این گفتوگو به شرح ذیل است.
نسیمآنلاین: نیاز به آموزش نوین در چه دورهای ایجاد شد و گامهای اولیه برای شکل گیری آموزش نوین در ایران چه بود؟
نقطه عزیمت آموزش به معنی مدرن و به معنی علوم جدید آن به شکستهای ایران از روسیه در دوره فتحعلی شاه برمیگردد. زیرا عباس میرزا فرمانده این جنگها و وزیر او قائم مقام فراهانی متوجه شدند علت شکستها این است که ارتش روسیه دارای سلاح آتشین، نظم و آموزش های نظامی است که ارتش قاجار فاقد آن هستند. این یک دغدغه برای کارگزاران وقت دوره قاجار شد. چون در پی این شکستها و انعقاد قراردادهای گلستان و ترکمنچای، بخشهایی از ایران که الان جزو منطقه قفقاز هستند، از خاک وطن جدا شدند. اینجا بود که چرایی این شکست ها دغدغه ایجاد کرد. سوال اصلی این بود که: چه باید کرد؟ نتیجه اینکه نیاز به آموزش و تامین متخصص در این مرحله ناشی از یک نوع دغدغه حکومتی بود نه تفنن و تقلید.
نسیم آنلاین: نظام آموزشی سنتی نمیتوانست این نیاز را مرتفع کند؟
نکته درخور توجه عباس میرزای ولیعهد و قائم مقام فراهانی این بود که کشور فاقد سازوکارهای دستیابی به این عرصه های آموزشی نوین علمی بود. زیرا نظام آموزشی سنتی ایران چه در حوزههای مدارس دینی، چه حوزههای علمیه و چه مکتبخانهها در واقع همان آموزشهای دینی بود. آموزشهای دینی در عرصههای مختلف نسبتی و ربطی با علوم جدید نداشتند. در واقع نیازهایی که جامعه ایران در عصر قاجار داشت، مستلزم آموزش دیگری بود، مستلزم مدرسه دیگری بود. نه مدارس دینی میتوانست اینرا برآورده کند و نه مکتبخانهها. آموزشهای مکتبخانهای آموزشهای فضیلت محور یا اخلاق محور بودند. انسانِ اخلاقی تربیت میکرد. مدارس دینی و حتی مکتبخانهها از نظر مالی خودکفا بودند. از بطن جامعه برخاسته و در راستای شریعت و دین فعالیت میکردند و ربطی به حکومت نداشته و نظام سیاسی هم کاری به آنها نداشت. خودکفایی مالی آنها هم بخاطر برخورداری از موقوفات بود. ولی خروجی آنها ربطی به نیازهای جدید جامعه و نظام سیاسی نداشت. خروجی آنها نمی توانست جامعهی ایران را در مسیر تحولات جدید جهانی قرار دهد. به تعبیر دیگر متولیان این مدارس ادعایی در عرصه برآورده کردن نیازهای علمی جدید نداشتند. علوم جدید نسبتی با آن آموزش ها نداشت. نیازهای جدید متعلق به نظام سیاسی و حکومت بود. جامعه ایران با تحولات جهانی که در دنیا، به خصوص در اروپا از دوره رنسانس رخ داده بود متوجه شد، در برخی حوزه ها از آنها عقب مانده و آنها یک برتریهایی به دست آوردند. با آن دو جنگ، انگار یک تلنگر به متولیان سیاسی ایران خورد. برای حل این معضل اولین گامی که برداشته شد، این بود که یک عده از افسرها و نیروهای نظامی را بفرستند تا در دانشگاه های اروپایی آموزش ببینند. این آموزش ها با محوریت مهندسی و در عرصه های مهندسی توپخانه و سلاحهای جنگی بود. نتیجه اینکه به دنبال رویکرد هیات حاکمه به نظام آموزشی نوین در ایران، انقطاعی در نظام آموزشی سنتی حاصل نشد، زیرا این نوع نظام ربط و نسبتی با نظام آموزشی جدید نداشت. در نتیجه نظام آموزشی سنتی به موازات نظام آموزشی مدرن به حیات و فعالیت خود ادامه داد.
نسیم آنلاین: بجز اعزام دانشجو به فرنگ چه اقداماتی در دستور کار قرار گرفت؟
در دوره جانشین فتحعلی شاه، یعنی در دوره محمد شاه، رویکرد دیگری برای بهره برداری از آموزش های نوین اتخاذ گردید. در این دوره به خارجیان اجازه داده شد در ایران مدارسی تحت عنوان مدارس میسیونری تاسیس کنند. اینها جزو اولین مدارس جدید بودند. مدارس میسیونری یک تشکیلات مذهبی وابسته به مذاهب و مکتبهای دینی مسیحیت در اورپا بودند. این گروهها در راستای تبلیغ شاخه مذهبی خودشان، هیئتهای بیشماری را در قرن 19 به اقصی نقاط جهان فرستادند. آسیا، آفریقا و و هر جایی که این ظرفیت وجود داشت، در معرض تبلیغات این هیاتهای تبلیغی قرار گرفت. این هیاتها چون از حمایت مالی و امکانات تشکیلات مذهبی برخودار بودند، برنامه های درازمدت اتخاذ کرده و در گام اول مدرسه تاسیس کردند. تعداد مدارس میسیونری که بعدا به آن مدارس خارجی اطلاق شد، حدودا 300 مدرسه در ایران بود نکته جالب اینکه اکثر اینها در مراکز اقلیت نشین غرب ایران نظیر مناطق ارامنه نشین، مناطق آشوریها، یهودیها و امثال آنها مستقر شدند. چون نگاه تبلیغی داشتند، اقلیتها را زودتر میتوانستند تحت تاثیر تبلیغات قرار دهند. آذربایجان بیشتر مورد توجه قرار گرفت. اولا نزدیک عثمانی و متاثر از نوگرایی عثمانی ها بود، دوم اینکه شهرهای مختلف آذربایجان مثل ارومیه و تبریز بیشترین اقلیتها را داشتند. در نتیجه به نظر می رسد 50 درصد مدارس میسیونری در منطقه آذربایجان بود و 50 درصد دیگر هم در شهرهای اقلیت نشینی مرکزی نظیر اصفهان، شیراز، کرمان یا یزد. البته فعالیت اینها در قالب خدمات اجتماعی، خدمات پزشکی، کارهای خیریه، معالجه بیماران یا فعالیتهایی در قالب نهادهای مردم نهاد بود.آموزش هم از همین زاویه دیده میشد. جالب اینکه آموزش های آنها ماهیت یدی و عملی داشت. مثلا آموزش نجاری، آهنگری و … برای پسرها و خیاطی برای دخترها بود.
تعدادی از مدارس میسیونری حدود 100 سال در ایران فعالتیت داشتند.یعنی بیش از سه نسل در ایران ماندند. البته با این توضیح که بعدها اسم میسیونری عوض شد و در ایران به اینها، مدارس خارجی میگفتند. تا اینکه رضاشاه در اواخر سلطنتش، اینها را بیرون کرد. یعنی کارگزاران فرهنگی رضا شاه تصمیم گرفتند که مدارس اینها را بخرند. تقریبا از 1315 تا 1319 یکی بعد از دیگری را خریدند. دبیرستان البرز که جردن معروف رئیسش بود متعلق به آمریکائیها بود. این مدرسه را 1319 خریدند. یک مدرسه که استثنا اجازه دادند به فعالیت خودش ادامه دهد، مدرسه صنعتی آلمانیها در ایران بود. آن هم چون مدرسه فعال و تاثیرگذاری بود و البته با رویکرد تبلیغی نیز تاسیس نشده و کاملا آموزش آن، صنعتی بود. کما اینکه این مدرسه هم بعد مشروطه تاسیس شده بود و احتمالا گرایش رضاشاه به آلمان هم در تداوم فعالیت آن تاثیر داشت. نتیجه اینکه مدارس میسیونری علی رغم تاثیرات پراکنده بر نظام آموزشی نوین ایران، در اهداف خود برای تبلیغ مسیحیت در ایران موفقیتی به دست نیاوردند. البته احتمال می رود فعالیت این مدارس تلنگری برای متولیان مدارس سنتی جهت تاسیس مدارس جدید و رقابت با آنها در ادوار بعدی باشد.
نسیم آنلاین: نظام آموزشی نوین چقدر توانست به نیازها پاسخ بدهد؟
واقع اینکه اگر ایران سراغ نظام آموزشی نوین نمیرفت و به تعبیر دیگر به تحولات جدید در عرصه آموزش تن نمیداد، باید منتظر شکست های بعدی و در نتیجه از دست دادن بخشهای دیگری از کشور می شد. به تعبیر دیگر در عصر جدید ایران به متخصصانی نیاز داشت که در عرصه صنعتی یا عرصه نظامی و حتی در عرصه اداری توانمند باشند و بتوانند چرخ کشور را بچرخانند. تشدید این نیاز منجر به اتخاذ رویکرد مهمتری در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه شد و آن اینکه هیات حاکمه خودش یک مدرسه تاسیس کرد. امیرکبیر صدر اعظم ناصرالدین شاه با تاسیس دارالفنون دقیقا در صدد پاسخ به این نیاز برآمد. او متوجه شد ایران در تعاملات جهانی چه در جنگها و چه حوزه مذاکرات بین المللی ضعیف و ناتوان است. برای توانمندی در این عرصه ها نیاز به آموزش های نوین بود. برای همین دارالفنون تاسیس شد، بعد مدرسه علوم سیاسی تاسیس میشود. حتی برای مسائل مربوط به تجارت هم یک مدرسه تجارت تاسیس میشود. اینها قبل از مشروطه است. حتی مدرسه طب، فلاحت و امثال آن تاسیس میشود.
اینها به عنوان مدارس دولتی بود و دقیقا هم در محدوده قلمرو کاخ سلطتنی ساخته شد. یعنی آن محدوده که جزو تشکیلات سلطنتی ناصر الدین شاه حساب میشد. دارالفنون در بخش جنوبی میدان توپخانه بود و جزو قلمرو سلطنت دربار حساب میشد و امیرکبیر صدراعظم بانیاش بود. وی بخاطر آن تجربههایی که در یکی دو سفر به عثمانی و روسیه داشته و مدارس و کارخانههای آنجا را دیده بود، اقدام به بنای مدرسه دارالفنون کرد، مهمتر اینکه تصمیم گرفت معلمهایش را از کشورهای بیطرف انتخاب کند. چون انگلیس و روسیه در ایران یک نفوذ تاریخی داشتند. معلم ها را از کشورهای فرانسوی زبان انتخاب کردند. حتی درآمد مالیاتی دو شهر را برای تامین هزینه های دارالفنون اختصاص دادند. مدتی بعد مدرسه علوم سیاسی را وزات خارجه تاسیس کرد.برای اینکه متوجه شدند نیاز شدید به دیپلماتهای آموزش دیده و تربیت شده به معنی مدرن و جدید دارند، باید افرادی که آشنایی با عرصه بینالملل و جهان و به اصطلاح مذاکرات دارند، تربیت شوند. بیشتر خاندان های مشیرالدوله و فروغی در تاسیس مدرسه علوم سیاسی نقش داشتند و مدیریت آن را هم بر عهده گرفتند. همینطور مدرسه فلاحت را وزارت فلاحت آن زمان و تجارت را هم وزارت مربوطه تاسیس کردند. میشود گفت نهادهای دولتی بر حسب نیازی که به متخصصین حوزه خودشان داشتند، مدرسه تاسیس کردند. تا خروجی و فارغ التحصیلهایش به عنوان افرادی که تخصص در آن حوزه به دست میآورند، در آن وزارت خانه مشغول به کار شوند. در واقع کارگزاران حکومتی دنبال آموزش یا تربیت کسانی بود که به درد کارهای اداری، کارهای نظامی، کارهای بخشهای مختلف حکومت بخورد. اصطلاحا آن زمان میگفتند نوکر تربیت کند. دقیقا کلمه نوکرِ دولت رایج بود. اگر بخواهیم معنیاش را امروز بگوییم میشود کارمند دولت. چه در عرصه نظامی و چه در عرصه دیوان سالاری یا خدماتی در بخشهای مختلف، وظیفهاش همین بود. یعنی تربیت متخصص در حوزههای مختلف. نتیجه اینکه تاسیس مدارس نوین در ایران توسط نظام سیاسی را باید به منظور رفع نیاز به متخصص برآورد کرد. از این روی مدرسه یک ابزار و مرکز آموزشی تربیت متخصص اعم از مهندس، پزشک، دیپلمات و … تلقی می شد و بس. به تعبیر دیگر نقطه عزیمت نظام نوین آموزشی در ایران، از نیاز به علوم جدید مهندسی ناشی می شد، نه سوادآموزی و آگاهی بخشی.
نسیم آنلاین: مدارس ملی در مسیر نظام آموزشی چه تغییراتی توانست ایجاد کند؟
البته کارکرد علم صرفا مهندسی و نظامی نیست، بلکه ماهیت آگاهی بخشی نیز دارد. معلوم است که نظام سیاسی تمایلی به این حوزه از علم نشان نمی داد. در نتیجه بخشی از کارگزاران حکومتی، منورالفکران و حتی علمای نواندیش متوجه یک خلائی در عرصه آموزش شده و خود دست به کار شدند و آن اینکه با اتخاذ تدابیری برای تاسیس مدارس ملی-غیردولتی- و بهره برداری از ماهیت رهایبخشی علم ودانش اقدام کردند. در واقع این رویکرد بود که باعث شد تحولات بزرگی در حوزه آموزش کشور اتفاق بیفتد و آموزش در ایران از حوزه علوم پایه و مهندسی به عرصه علوم انسانی گذر کند. تاثیر عمده این رویکرد، شکلگیری جنبش مدرسه سازی در یکی دو دهه آستانه مشروطه و تاثیرگذاری نقش رهایبخشی علم و آموزش با محوریت مدارس ملی در انقلاب مشروطه بود.
در واقع از اواسط سلطنت ناصرالدین شاه، جریان نوگرایی به سه حوزه انتشار نشریات، تاسیس مدارس و بعدها شکلگیری انجمنها روی آورد. در این میان تاسیس مدارس مورد توجه خاص قرار گرفت. تاسیس این مدارس در این مرحله نه از طرف نهادهای حاکمیت، بلکه از طرف تعدادی از رجال اصطلاحا دیوان سالار صورت گرفت. دیوان سالاران کسانی بودند که در حوزههای اداری و حکومتی سمتهایی داشتند، اما فارغ از سمتهای حکومتی، یک مسئولیت اجتماعی برای خود قائل بودند. این رجال معارف پرور از اواخر عصر ناصری فعالیت های خود را تشدید کرده و با هزینه خودشان، مدارس ملی را تاسیس کردند. سوال این بود که دغدغههای اینها چیست؟ بیسوادی و بیآگاهی مردم. پس باید آگاهیبخشی شود. یعنی سواد و تحصیلات به منظور اینکه تاثیری در زندگی و در فکر و در آگاهی مردم ایجاد کند. این رسالت بخشی علوم انسانی در آموزش است. آن آموزشهای قبلی بیشتر علوم پایه و علوم مهندسی بود. تحلیل من این است که نهاد حاکمیت استبدادی ناصری تمایل نداشت در این قسمت سرمایهگذاری کند. این را یک عده افراد دغدغه مند مثل رشدیه، به خصوص امین الدوله صدر اعظم مظفر الدین شاه که یک رجل بلند پایه دیوانسالار بود ولی به این فهم رسیده بود که باید در جامعه سواد گسترش پیدا کند و آگاهی بیشتر شود. این بود که یک عده آمدند به اصطلاح مدارس امروزی را که ما به آنها «مدارس ابتدایی» می گوییم، تاسیس کردند. چرا؟ برای اینکه به توده ها با روش های نوین آموزش الفبا، سواد یاد بدهند و اینها بتوانند روزنامه بخوانند؛ یعنی اگر بخواهیم بگوییم هدفشان چه بود، میشود گفت که هدفشان آگاهیبخشی بود. در اواخر دورۀ ناصری و بعد در دورۀ مظفرالدین شاه که منجر به پیروزی مشروطه شد، یک دورهایست که جامعۀ ایران دچار این مطالبه شد. اسم این دوره را به اصطلاح می توان «مرحلۀ گذار» نام گذاشت. این مرحلهای است که جامعه دارد از آن سنتها و از آن نظام پادشاهی عبور میکند و یک جنبشی شکل میگیرد. این جنبش در لایه های اجتماعی نفوذ میکند؛ در بخش زنان، در نظام سیاسی و در بخش آموزش هم همینطور. این گروه دیوانسالارهای دغدغهمند دهها مدرسه در تهران و بعضا شهرهای بزرگ تاسیس کردند. حتی مثلاً یک مدرسه مخصوص سادات ساختند و یک مدرسه هم مخصوص یتیمان برپا کردند. در آستانه پیروزی انقلاب اینگونه مدارس در تهران و در شهرهای بزرگ مثل تبریز، شیراز، اصفهان، مشهد گسترش یافت. نتیجه اینکه با جنبش مدرسه سازی اواخر عصر ناصری به خصوص دوره مظفری، مدارس ملی چندی توسط رجال معارف پرور تاسیس شد. این مدارس نقش مهمی در آگاهی بخشی جامعه داشتند و در تحولات منجر به پیروزی انقلاب مشروطه تاثیر گذار بودند.
نسیم آنلاین: مدارس نوینی که ایجاد شد چه نسبتی با نظام آموزشی سنتی داشت؟
در واقع دو جریان در عرصه تاسیس مدارس نوین وجود داشت، یکی دولتی و دیگری مردمی و ملی. این جریانی که به عنوان ملی نام برده می شود، بر خلاف ادعا و تصورات رایج با مکتبخانهها در نیفتادند. یعنی نگاهشان این نبود که آموزههای مکتبخانهای یا حوزوی را به چالش بکشند یا آنها را نادیده بگیرند. اتفاقا اینها بخشی از آن میراث مکتبخانهای را در مدرسه ادامه دادند. مثلا درس شرعیات، همان مطالبی بود که در مکتبخانه هم تدریس می شد. یا مثلا دروس ادبیات نظیر گلستان و بوستان هم در مدارس تداوم پیدا کرد. متاسفانه یک ذهنیتی وجود دارد که متولیان مدارس نوین، مکتبخانهها را بستند و اصولا علیه مکتبخانهها شکل گرفتند و مدارس جدید را در تقابل با مکتبخانه درست کردند. اتفاقا برخی از این ملاهای مکتبخانه در مدرس مدارس جدید مشغول تدریس شدند. به تعبیر دیگر در این مرحله بین مکتب و مدرسه فرق چندانی نبود. حتی در تابلوی مدارس جدید عنوان مکتب نوشته شده بود. رشدیه مدارس خود را مکتب رشدیه نام گذاشته بود. این نشان می دهد نوعی تعامل و همکاری بود و گسست نبود. در واقع یک تنوع پویایی اجتماعی بود که مدرسه از دل مکتبخانه شکل گرفت. منظور این است که برخلاف تبلیغاتی که می شود یک عده غربزده آمدند مکتبخانه ها را از بین بردند و مدرسه جدید ساختند، در واقع اینطور نبود. متولیان مدارس جدید، انسانهای دغدغهمندی بودند که به نقش مدرسه و سواد برای امر آگاهیبخشی و سواد و رشد فکری جامعه آگاهی داشتند. برای همین مدرسه ساختند، تا فرایند سوادآموزی تسریع و تسهیل شود. بعد اینها انسانهایی نبودند که از میراث فکری و فرهنگی آن مکتبخانه یا به اصطلاح ذخایر تعلیم و تربیتی ایران غفلت کنند، اینها خودشان پرورش یافته آن آن نوع تعلیمات و فرهنگ بودند. نتیجه اینکه مدرسه به نوعی در تداوم مکتبخانه تاسیس شد، مهمتر اینکه بخش عمده ای از نظام آموزشی سنتی اعم از مدارس دینی و مکتبخانه ها به خصوص در شهرها ی کوچک و روستاها به موازات مدرسه به فعالیت خود ادامه دادند.
نسیم آنلاین: انقلاب مشروطه و تحولات سیاسی بر روند شکلگیری نظام آموزشی نوین در ایران تاثیرگذار بود؟
پیروزی انقلاب مشروطه در 1324 قمری برابر با 1285 شمسی اتفاق افتاد. محصول بلافصل این انقلاب تاسیس پارلمان و تلاش مجلس شورای ملی برای نهادسازی در عرصه های مدرن سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بود. نهادسازی یعنی باید برای امر آموزش ساختار اداری تعریف شود. ساختار یعنی یک وزارت خانه با شرح وظایف و ماموریت خاص. البته پیش از مشروطه مدارس فعالیت داشتند. بخش مدنی یا بخش مدارس ملی در کنار مدارس دولتی فعال بودند. هر کدام راه خودشان را میرفتند. اما مجلس در صدد تشکیل یک رویه یکسان با ماموریت مشخص برای مدارس برآمد. در واقع ماموریت رهاییبخشی مدارس ملی که در تقابل با منویات نظام سیاسی عصر استبداد شکل گرفت، اینک به ماموریت خود نظام سیاسی تبدیل شد. لذا باید تدابیری اتخاذ می شد که این مدارس در قالب تشکیلات نوین اداری وزارت جدیدالتاسیس معارف فعالیت کنند.
در این راستا یک وزارت جدید با عنوان «وزارت معارف، اوقاف و صنایع مستظرفه» با تصویب مجلس شواری ملی- دوره دوم- در سال 1289 شمسی تاسیس شد، 4 سال بعد از پیروزی انقلاب مشروطه. به علت بحرانهای سیاسی، مجلس اول فرصت کافی برای اینگونه مصوبات به دست نیاورد، کما اینکه این مجلس توسط محمدعلی شاه به توپ بسته شد، لذا در مجلس دوم، آموزش ساختارمند شد. هدف این بود که همه مدارس ذیل این وزارتخانه قرار بگیرند. البته این امر به آن معنا نیست که پیش از آن مدارس هیچ انسجامی نداشتند، اتفاقا قبل آن هم یک انجمنی از متولیان این مدارس ملی تحت عنوان «انجمن معارف» تاسیس شدکه ماموریت اصلی آن ضمن گسترش مدارس، انسجام بخشی به مدارس ملی بود.
یک سال بعد از این مصوبه ساختاری، یکی از مهمترین مصوبات حوزه فرهنگ و آموزش در همین مجلس تحت عنوان «قانون اساسی معارف» تصویب شد. توضیح اینکه قانون اساسی معارف یعنی نظام حکومتی یک قانون اساسی مشروطه داشت، اما امر فرهنگی از چنان اهمیتی برخوردار بود که به طور اختصاصی برای آن یک قانون اساسی با 28 ماده تصویب کردند. درحالی که هیچ حوزه دیگر دولتی، قانون اساسی مستقل نداشت. مثلا امر اداری، یا امر نظامی یا امر قضایی قانون اساسی مستقل نداشتند. ولی برای امر فرهنگ یک قانون اساسی مستقل تصویب کردند که ماده به ماده آن جزو درخشانترین آموزههای فرهنگی کشور است. این نشان میدهد که متولیان فرهنگ نسبت به امر فرهنگ دغدغهمند بودند. به طوری که برای آن یک قانون اساسی نوشتند. نتیجه اینکه انقلاب مشروطه در یک فضای نسبتا مسالمت آمیز و البته با مطالبه گری رجال دیوانسالار و کارگزاران فرهنگی، زمینه ساختارمندی مدارس و نظام آموزشی را فراهم کرد. در این مرحله علی رغم برخی چالش ها، تمام مدارس اعم از عالیه، دولتی، ملی، مکتب خانه ها به رسمیت شناخته شده و در ذیل وزارت جدیدالتاسیس معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه قرار گرفتند.
نسیم آنلاین: این پروژه در برهههای زمانی همچون جنگ جهانی هم دنبال شد؟
با ورود ارتش های طرفین جنگ جهانی اول به ایران، تقریبا همه چیز تعطیل شد. معضل این بود که وقتی این نظامی ها وارد ایران شدند، پادگانهایی برای استقرار نیروهای نظامی خودشان در اطراف شهرها یا مراکز مختلف تاسیس کردند. ایران هم عملا به میدان جنگ تبدیل شد. از یک طرف عثمانی و از این طرف روسیه از طرف دیگر انگلستان مناطقی را تصرف کردند. در آن دوره جمعیت هم کم بود، ذخایر گندم و جو به اندازه مصرف و در حد بخور و نمیر مردم عادی بود. حضور دهها هزار نظامی خارجی در ایران و تامین نیازهای غذایی آنها به یک معضل تبدیل شد. آنها غالب قوت مردم را یا مصادره میکردند و یا میخریدند. در نتیجه گندم نایاب شد. از آنطرف هم بخاطر بحران جنگ و معضل بهداشت، بیماریهای مسری وحشتناکی به سرعت شیوع یافت، که کشتارهای فجیع به دنبال داشت. این جمعیت را کمتر کرد. به گونه ای که دیگر زندگی مختل شد. در این شرایط دغدغه مدرسه مطرح نبود. البته همه مدرسهها تعطیل نشد، ولی مدرسه داری از آن رونق افتاد. مهمتر اینکه مدرسه حامیان مالی خود را از دست داد، دولت هم که درگیر جنگ بود و لذا یک دوره فترتی برای نظام آموزشی ایجاد شد. نتیجه اینکه ایران با اینکه در این جنگ اعلام بی طرفی کرد، طی بیش از چهار سال ناخواسته وارد جنگ شد، کشور که در آستانه گسترش نهادهای ساختاری خود بود، از بسیاری از برنامه های توسعهای عقب ماند. مدارس تعطیل شدند، فقر و فلاکت و حتی کشتار ناشی از شیوع بیماری ها رواج یافت. در این شرایط کسی دیگر دغدغه مدرسه نداشت. جامعه یک دوره تقریبا چند ساله با بحران مواجه شد. اما به محض اتمام جنگ جهانی اول و خروج بیگانگان، کارگزاران یا متولیان امر فرهنگ این دفعه با یک برنامههای دقیقتر و عینیتر و عملیتر وارد میدان شدند
نسیم آنلاین: مهمترین اقداماتی که با پایان جنگ جهانی در دستور کار قرار گرفت چه بود؟
در این دوره جدید بعد از پایان جنگ جهانی اول، متولیان فرهنگ کشور، دو اقدام بنیادی برای عرصه فرهنگ و آموزش به عمل آوردند، نخست تاسیس دارالمعلمین در سال1297 بود. من کتابی تحت عنوان «تربیت معلم به روایت اسناد شورای عالی معارف، فرهنگ و آموزش و پرورش» تدوین کردم. در این کتاب مصوبات شوراهای سهگانه مذکور را راجع به تربیت معلم در صد سال اخیر را استخراج کردم. در مقدمه تفصیلی این کتاب اسنادی به طور مستند تاریخچه تربیت معلم از دارالمعلمین تا دانشگاه فرهنگیان موردبازکاوی قرار گرفته است. بخشی از این مقدمه مربوط به دارالمعلیمن بود که چطور تاسیس شد و چه کسانی آن را تاسیس کردند. آنان در کنار دارالمعلمین، دارالمعلمات را هم تاسیس کردند. دارالمعلمات مخصوص تربیت آموزگاران خانم بود.
کار بزرگ دیگری متولیان فرهنگ در این دوره، تاسیس شورای عالی معارف بود. این شورا الان هم تحت عنوان شورای عالی آموزش و پرورش به فعالیت خود ادامه میدهد. تاسیس این شورا بر اساس مصوبه مجلس شورای ملی –دوره چهارم-در 20 اسفند 1300 صورت گرفت. حدود شش ماه بعد یعنی مهر 1301 اولین جلسه آن شروع شد. از مهر 1301 تا الان که 1402، به مدت 101 سال از فعالیت این شورا میگذرد.
توضیح اینکه در دوره چهارم مجلس شورای ملی، نمایندههای مجلس تشخیص دادند، امر فرهنگ یک امر تخصصی است. یک امر خاصی است که بررسی و تصویب قوانین و مقررات آن، متولیان خودش را می طلبد. بنابراین مجلس شورای ملی به این شورا تفویض اختیار کرد تا در امر فرهنگ تصمیم گرفته و مقررات و آیین نامه های مورد نیاز را تصویب کند. به نظر من این یک تدبیر فوق العاده بود و نشان میدهد که در آن دوره چقدر فرهنگ مورد توجه قرار داشت. از 1301 خوشبختانه این شورا تاسیس شد، تا الان هم فعالیت میکند. نکته مهم اینکه خوشبختانه متن صورت مذاکرات و مصوبات این شورا مثل متن صورت مصوبات مجلس شورای ملی آن زمان ثبت شده است. یعنی افرادی بودند که متن سخنان اعضای جلسه شورا را مینوشتند، بعدها تایپ کردند و بعد از انقلاب صحافی شده و الان در واحد اسناد و کتابخانه شورای عالی آموزش و پرورش به پژوهشگران خدمات اسنادی ارائه می شود. تقریبا بیش از 100 پایان نامه بر اساس این صورت مذاکرات نوشته شده است. نتیجه اینکه کارگزاران فرهنگی در سالهای بعد از مشروطه به خصوص در سالهای بعد از پایان جنگ جهانی اول، به سرعت برای تحکیم نظام و ساختار فرهنگی و آموزشی کشور دست به کار شده و با تاسیس دارالمعلمین و سپس شورای عالی معارف، تمهیدات گسترش مدارس را فراهم کردند. این امر نشان از پویایی اجتماعی و فرهنگی عنصر و شخصیت ایرانی در قبال گسترش مطالبه جدید فرهنگی یعنی مدارس نوین حکایت میکند و به نوعی امر مدرسه و آموزش در ایران را برخاسته از نوعی پویش و جوشش درونی بومی جستجو می کند.